نظرات شما عزیزان:
قهوه ای نیمه
و بدین حکم ما سرزمین خویش را به جهان سیّارات معرفی می نمائیم. و ما نامی بر این سرزمین نهادیم بنام دریاچه قو و چه زیباست این پرنده سپیدپوش که نامش برازنده این زیبایی و سپیدی است و ما حکومت نمی کنیم، و پی قدرت نیستیم. ما به دنبال حقیقت بودیم تا بدین سرزمین رسیدیم. آنجایی که فریادی در ما درگرفت بنام عشق و چه دلنشین بود این فریاد، فریادی پر از غم و اندوه بودن ؛ امّا به چه چیز زنده بودن آن هنگامی که چشمان او در چشمان من همچون موج دل انگیز دریا رخنه کرده من این صدا را شنیدم و از جهانی که پر از اندوه دروغ بود گریختم ، همین جا در این سکوی نه چندان بلند ایستادم و به لبانش چشم دوختم تا بگوید من برای ایشان زیستن را انتخاب کردم. دستش را گرفتم از همین سکو نام این جهان را دریاچه قو نامیدم تا مردمانش همچون قو، سپید و پروقار باشد. نظرات شما عزیزان:
_________________________________________________________________________________
|
|